حیف روزایی که بی تو به سر شد
حیف شبهایی که بی من سحر شد
تو بی من تنها من از تو تنها تر
حیف این عمری که تنها هدر شد
من سردم تو سردی دل نیمه جونه
میسوزه میسازه درب و داغونه
میلرزه حتی با چیک چیک اشکام
مثل گنجشکی که زیر بارونه
لبهامون لبخند عشقو کم داره
دلگیرن روزامون لحظه غم باره
دستاتو نظرم کن خیلی محتاجم
پاییزم میریزم رو به تاراجم
آه
من ابرم تو بارون این قصه خیسه
خورشید و بر گردون اینجا قدیسه
اعجازو بارون و باور کن وقتی
میخواد این احساسو از نو بنویسه
من ابرم تو بارون این لحظه نابه
این لحظه مخصوص ماه و مهتابه
بیدارم یا اینکه میبینم خوابه
کی نیلوفر سهم قلب مردابه
اینجا قلب ادمها بی فانوسه
رویاشون رویا نیست عین کابوسه
اینجا چشمامون تو گریه میپوسه
من جایی میخوام با تو قد بوسه
ما دستامون با هم دنیا میسازه
بی سقف و بی دیوارو بی دروازه
ما با هم هستیمو با هم میمیریم
بپر با من بپر وقت پروازه
:: برچسبها:
شعر ,
گفته ,
دل نوشته ,
ادب ,
ادبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0